۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

"نگاه احمد شاملو به شعبده بازیهای رژیم و نمایش دوم خرداد" نوشته مسلم منصوری

 
 
احمد شاملو : "... من ایده آلیست نیستم ولی به حرمت انسان اعتقاد دارم و عمیقاً اعتقاد دارم انسان حرمت خودش را باید بشناسد. انسانی که می رود رأی خودش را می فروشد و یک یاردان قلی که استثمارکننده اش است با دو تومان یا یک چلوکباب به اسمش رأی میدهد، هر رأیی که می اندازد توی صندوق به ضرر من است. به ضرر انسانیت است به ضرر کل جامعه است و اول از همه من هم ناچار جوشش را می خورم. من معتقد به یک مبارزه فرهنگی ام، جامعه واقعاً باید بیدار بشود …





...به آزادی چقدر توهین می شود که آن را به این جانوران نسبت می دهند و می خواهند در بساط این شارلاتان ها جایش بدهند. آزادی برای این حکومت همانقدر کشنده است که سم های خطرناک برای بدن انسان. این حکومت مانند ماشینی است که از کار افتاده وهیچ چیز این ماشین بهم نمی خورد. این است که هر شگردی هم بکار ببرند نمی توانند این ماشین جنایت را به حرکت وادارند فقط با این شگردها می خواهند مدتی جامعه را سرگرم کرده و انقلاب دیگری را به تعویق اندازند....

-گفتم اما گروهی از روشنفکران و هنرمندان پشت این قضیه قرار گرفتند و هوراکش این ماجرا شده اند گفت:

” این چیز عجیبی نیست. روشنفکران برای اولین بار نیست که پشت حکومتها پنهان می شوند و سر از آخور حکومت در می آورند. چیزی که عجیب است در اینجا همیشه مردم عادی از به اصطلاح روشنفکر و هنرمندش جلوتر بوده اند. جامعه سالهاست که از این دستگاه متنفر است. این تحلیل های کارشناسان و روشنفکران است که سعی می کنند به این جانوران هویت دیگری بدهند، اگر روحانیت را در طول تاریخ آن ببینید، انواع و اقسام کثافت ها در دستگاهش یافت می شود، فقط دموکراسی و افتخارات دموکراتیک را کم داشته که آنهم روشنفکران و کارشناسان اجتماعی دو دستی دارند می گذارند توی کاسه اش .”

یادم است روزنامه جامعه تازه شروع بکار کرده بود و بعنوان اولین روزنامه ی به اصطلاح جامعه مدنی توسط بسیاری مورد استقبال واقع شده بود. این روزنامه خیلی تلاش کرد که بتواند با شاملو مصاحبه کند و شاملو نپذیرفت با روزنامه جامعه مصاحبه کند. گفت:

” آخرین باری که با من تماس گرفتند، به آنها گفتم با شما مصاحبه کنم چه بگویم، بگویم که شما بیشرف تر از روزنامه کیهان هستید. چون لااقل آن یکی فریبم نمی دهد و موضعش را پنهان نمی کند.”...

شاملو با اینکه در سالهای اخیر با بیماری میگرن، کمر درد و پا درد ، در گیربود و وقتی حالش را جویا می شدی می گفت افتضاح تر از این نمی شود، با اینحال هیچگاه هوشیاری ذهنی خود را نسبت به شرایط جامعه از دست نداد. می گفت:

” رژیم هر سناریویی که می نویسد عده ای که ادعاشان هم زیاد است و افاده ها طبق طبق، بازیگرسناریو های رژیم می شوند. به قول کافکا: اینها این واقعیت را درک نمی کنند که جهان وقتی تغییر شکل می دهد که چیزی در آن بمیرد و چیز دیگری زاده شود. چیزی از پا در آید و چیز دیگری قد علم کند. البته برای این جماعت فقط این نیست که این واقعیت را درک نکنند، بلکه نفعشان در این است که این موضوع را نادیده بگیرند.”

چندی بعد از دوم خرداد ٧
۶، خبرنگار روزنامه لیبراسیون فرانسه، به انگیزه مصاحبه با شاملو به تهران آمده بود. فردای آن گفت و گو به دیدن شاملو رفتم. اواسط مصاحبه خبرنگار لیبراسیون می گوید نمی تواند این مصاحبه را چاپ کند، برایش گرفتاری درست می شود. شاملو می گوید، من اینجا زندگی می کنم آن وقت برای شما گرفتاری درست می شود؟ خبرنگار می گوید چند سال پیش مطلبی علیه جمهوری اسلامی در لیبراسیون نوشته و تا چند سال بعد نتوانسته ویزای ایران را بگیرد و چون یک خبر نگار است باید بتواند رفت و آمد داشته باشد، بدین گونه گفت و گو به اتمام می رسد. شاملو گفت:
” البته این بیشتر بهانه بود. او از طرف آن روزنامه آمده بود تا از من نیز راجع به این نمایش مسخره { دوم خرداد} تاییدیه بگیرد ولی روند مصاحبه به گونه ای شد که دید حرفهای من بکار روزنامه شان نمی آید، پس بهتر دید بساطش را جای دیگری پهن کند.”

دردوره رفسنجانی نیز حکومت با ایجاد رابطه با روشنفکران و نویسندگان و تطمیع آنها روی آورد، شاملو نویسندگان را از نزدیکی با آدمکشان بر حذر داشت و عنوان کرد:

” بوی گند این لقمه هم اکنون به مشام می رسد، شعر دولتی یا رسمی … من اصلا نه مشتری اش هستم و نه آن را می خوانم. شعری که در روزنامه ها و بلندگو های رژیم ها چاپ شود برای من اصلا شعر نیست. بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمی گذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت، حالا اگر یکی می خواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. اصلآ برایم مهم نیست نه زنده بودنش برایم مهم است نه مردنش..."

بخشی از مقاله "نگاه احمد شاملو به شعبده بازیهای رژیم و نمایش دوم خرداد" نوشته مسلم منصوری

ادامه مقاله :

http://www.hafteh.de/?p=9849